قضاوت

بعضیا خودخواهانه خودشونو بزرگ می گیرند و از خودشون جلوی دیگران یک بت می سازند. این نهایت سادگی و حماقته که از آدم ها برای خودمون بت بسازیم.

ما همه مثل هم هستیم، دلیل نمی شود کسی که خود را در اذهان عمومی با ابهت می پندارد را با ابهت ببینیم، آدم ها حرف های قشنگ زیاد می زنند اما زندگی های قشنگی ندارند.

برخی از این افراد قضاوت های خود را در اذهان عمومی اعلام می دارند بدون اینکه نظرخواهی کنند و یا سوالی بپرسند.

برخی دیگر به دلیل اینکه قضاوت های خود را برای نظرخواهی از خود شخص بیان می دارند، به عنوان فرد قضاوت کننده در نظر گرفته می شوند فقط به این دلیل که عبارت "فکر می کنم" یا "به نظر من"  را به ابتدای حرفاشون اضافه نمی کنند.

افکارت، قضاوتات، شک هات، چیزهایی که در موردشون فکر می کنی، همه و همه را بنویس، بازگو نکن زیرا واقعی نیستند زیرا تنها در افکار تو جای دارند.

بعد از نوشتن آن ها، بعد، آن ها را از دیدفردی دیگر و در جایگاه یک شخص خارجی بدون هیچ پیش داوری با دیدی مثبت بنگر و به آن ها بخند. تنها یک لبخند کافی است.

اگر سوالی برایت پیش آمد، فقط بپرس، قضاوت نکن و در جایگاه بی طرفانه بنشین، جواب ها را دریافت کن، آن ها را بنگر و همه چیز را در درونت با دیدی مثبت و بی طرفانه حل کن، اگر پاسخ های دریافتی نیز آن ها را حل ننمود، تنها آن ها را به کناری بگذار، دور از ذهنت، رهایشان کن، خودشون به مرور زمان حل می شوند.



گذر

وقتی میشود دقایق عمرت را با آدمهای خوب بگذرانی چرا باید لحظه هایت را صرف آدم هایی کنی که یا دلهای کوچک شان مدام درگیر حسادت ها و کینه ورزی های بچه گانه اند...

یا مدام برای نبودنت، برای خط زدنت تلاش می کنند؟

نه، همیشه جنگیدن خوب نیست!

این روزها فهمیده ام برای اثبات دوست داشتن، برای به دست آوردن دل آدمها، برای اثبات خوب بودن نباید جنگید!

بعضی چیزها وقتی با جنگیدن به دست می آیند بی ارزش میشوند!

این روزها نسخه فاصله گرفتن را می پیچم برای هرکسی که رنجم می دهد...

این را با خود تکرار میکنم و می بخشمشان...

نه بخاطر اینکه مستحق بخششند!

تنها به این خاطر که "من مستحق  آرامشم" ....


راز هستی

زندگی مثل برگه امتحانی می مونه، یک زمان درست رو خوندی و میری سر جلسه و سوال ها رو تند تند جواب میدی درنهایت با موفقیت از سر جلسه بیرون میری. نمره قبولیت رو هم می گیری.

گاهی پیش میاد که درست رو خوب نخوندی و میری سر جلسه، امتحانت رو میدی ولی در انتها، نمره خوبی کسب نمی کنی، شاید پایین ترین نمره رو کسب کنی و ...

این نمره پایین هیچ وقت نمی تونه برات خوشایند باشه و ازش لذت ببری ولی یک موقع هایی هست که خدا خیلی دوستت داره و کاری می کنه که وقتی آمادگی سر جلسه امتحان رفتن رو نداری، اصلا امتحانی ندی، برگه رو از تو می گیره و یک برگه دیگه توی یک زمان دیگه به تو میده ...

برگه ای که پر از سوالاتی هست که جواباشو بلدی و با پر کردن جوابا یک نمره خوب، شایدم عالی رو کسب کنی

یک زمان از خدا می خوای همون برگه سوالای قبلی رو به تو بده، چون خیلی دوست داری اون برگه قبلی رو پر کنی...

اگه برات رحمت و خیر باشه، خدا برگه سوالای قبلی رو جلوت میزاره که احتمالش خیلی کمه چون درست مثل برگشتن به عقب و تکرار گذشته می مونه...

ولی اگه برات حکمت باشه و به خیر و صلاحت نباشه، برگه سوالای قبلی رو جلوت نمی زاره با اینکه خیلی دوست داشتی برگه قبلی رو پر کنی و به خاطرش دعا کردی، یک برگه جدید جلوت می زاره...

ازش لذت ببر و سوالاتت رو با آرامش و آسودگی جواب بده، مطمئن باش بهترین نمره رو کسب می کنی که باعث میشه یک عمر ازش لذت ببری و برات خوشاینده.