زرد زردم

زرد زردم، قسمت من از بهار این گونه است

غم نباید خورد کار روزگار این گونه است 

بارها در راه دریا بر زمین افتاده ام،

آری آری دیده ام من، آبشار اینگونه است!

دست بر دل می گذاری، ناله از سر می رود،

در میان عاشقان حال سه تار این گونه است!

آه ای رویای باد آورده می بازم تو را،

عاقبت امروز یا فردا، قمار این گونه است

گیج گیجم، منگ منگم، راه را گم کرده ام

حالت سیاره های بی مدار این گونه است!

سرد و سنگینم، پر از آثار اشک و گرد و خاک،

ای ز حالم بی خبر، سنگ مزار این گونه است!

هر دم از بادی به دامانی پناه آورده ام،

دامن از من وامکش، آری غبار این گونه است!

راه های آرامش درون


1- روز خود را با دعا و شکرگذاری شروع کن

زمانی که دعا کردن را شروع میکنی , انگار دری را باز کرده و به سوی خدا گام بر می داری . دعا و شکرگذاری تو را در زمان حال نگه می دارد و همین حضور در لحظه , حال و هوایی مثبت در تو ایجاد کرده و میزان انرژی ارتعاشی مثبت را چند برابر می کند که باعث آرامش کل بدن می شود .
2- همان طور با دیگران رفتار کن که دلت می خواهد با تو رفتار شود .

وقتی روز خود را با دلخوری آغاز کنی , تمام روزت را تباه کرده ای . وقتی فکر کنی که دیگران هم عین خودت هستند و فقط از لحاظ ظاهر با تو فرق می کنند , دیگر دلت نمی خواهد در مقابل آنها جبهه بگیری و احساسات منفی ات را نثارشان کنی . توجه داشته باش که رفتار آگاهانه ات باعث می شود انرژی مثبت اطرافیان را به سوی خودت جذب کرده و باتری وجودت را با انرژی مثبت آنها شارژ کنی .
3- درهر وضعیتی فقط و فقط جنبه مثبت را ببین .

توجه کن که خوبی و بدی , صرفا برداشت ذهنی خودت است . در اصل , هر وضعیتی از زندگی سراسر عظمت و فیض الهی را به تصویر می کشد و حقیقت واحدی را آشکار می کند : در همه چیز خیر و در همه کس روح الهی نهفته است . وقتی با این دید , به دنیا بنگری خیر و برکت الهی از کائنات به سوی تو سراریز می شود .
4- از کنترل کردن همه چیز دست بردار .

زندگی جاری است و ذات آن تحول و دگرگونی است . هر چقدر در برابر زندگی جبهه بگیری , بیشتر رنج می بری . هر موقع که بخواهی اوضاع و شرایط زندگی را کنترل کنی , حالت اضطراب و فشار عصبی به تو دست می دهد که همین باعث تولید انرژی منفی می شود . فقط تصور کن که زندگی , رودخانه ای پرجوش و خروش است , آیا فایده ای هم دارد که با آن دست به گریبان شوی؟ بهتر نیست که آن را رها کنی و با جریان زندگی پیش روی ؟ وقتی خودت را در اختیار جریان زندگی بگذاری , کلی انرژی مثبت ایجاد می کنی و در نتیجه خیر و برکت و فیض الهی را به سوی خود می کشانی .
5- زندگی پر از صلح و صفا را تجسم کن .

ذهن تو هم مثل ذهن بیشتر مردم به افکار منفی معتاد شده است . لازم است آگاهانه این اعتیاد را ترک کنی تا انرژی مثبت جذب شود . هوشیار باش و بگذار تصاویر هولناک ناشی از تفکر منفی از ذهنت بیرون برود . در عوض جریان آرامی از زندگی را مجسم کن . این تغییر نگرشی ذهنی که موجب جذب انرژی مثبت می شود , خودت را هم مات و مبهوت می کند .
6- نگران آینده نباش .

در طول تاریخ بشریت , نگرانی به هیچ کس خدمتی نکرده است . هر آنچه که قرار است رخ دهد , عملی می شود . کاری هم ازدست تو بر نمی آید . در اصل هر آنچه را که تو از بابت آن نگران هستی , در اکثر مواقع روی نمی دهد . پس چرا انرژی ات را روی نگرانی هدر می دهی ؟ هر نوع نگرانی باعث می شود درونت را پر از انرژی منفی کنی که به راحتی سلامتی تو را به خطر می اندازد . کافی است عاقلانه برنامه ریزی کنی و بعدش هم به خدا توکل کنی .
7- از دلخوری دست بردار .

گذشته , گذشته و جزو خاطرات تو شده است . آیا امکان دارد در گذشته زندگی کنی ؟ به هیچ وجه ! به هر حال اگر مدام خاطرات ناخوشایند گذشته را در ذهنت جا بدهی همیشه یک جورایی دلخور هستی . پس عفو و بخشش را یاد بگیر و با این حرکت , یک عالم انرژی مثبت جذب کن .
8- اوقاتی را در طبیعت سپری کن .

دلت می خواهد انرژی مثبت جذب کنی ! سری به طبیعت بزن . به پارک برو , به درختان و گل ها نگاه کن که چگونه با وزش باد , با وقار و متانت حرکت می کنند . ببین چگونه آرامش و صفا را از وجودشان منعکس کرده و انرژی مثبتشان را به تو منتقل می کنند ؟
9- در مقابل دیگران جبهه نگیر .

هنگام معاشرت با دیگران سعی کن که حضورت آگاهانه باشد تا اینکه در ذهن خودت ساکن باشی . بگذار مردم هم حرف خودشان را بزنند و عقایدشان را ابراز کنند . دست از جبهه گیری بردار تا مردم جذب طبیعت آرام تو شوند , چون انرژی مثبت است که از تو ساطع می شود .
10- خلا را در وجودت احساس کن .

چشمانت را ببند و سعی کن که از درون , جسمت را احساس کنی . از سبکی و خلا که در وجودت ایجاد می شود تعجب می کنی . همین سبکی موجب جذب انرژی مثبت و بیرون راندن انرژی منفی می شود . با به کارگیری روش های بالا انرژی مثبت را جذب می کنی . یادت باشد که طبیعت و سرنوشت تو ایجاب می کند که لحظه به لحظه هوشیار و در زمان حال باشی تا آرامش و انرژی مثبت جذب شده را هم به دیگران انتقال دهی .


چگونه از افکار بیهوده رها شویم؟

اساساً فکر کردن کار خوبی است و با اینکه بعضی از مردم به ‌اندازه کافی این کار را نمی‌‌کنند، برخی در این زمینه واقعاً زیاده ‌روی می‌کنند. امروز می‌خواهیم درمورد کسانی حرف بزنیم که خیلی فکر می‌کنند.

بعضی‌ها آنقدر فکر می‌کنند که خود را خسته، مضطرب و بیمار می‌کنند. این افراد گرایش دارند که هر مسئله ساده ‌ای را پیچیده، هر چیز آسانی را سخت و هر مشکل کوچکی را بزرگ و بغرنج جلوه دهند. آنها عادت دارند وقتشان را برای آنالیز بیش از حد هر چیز و هر کس هدر دهند. آنها متخصص تفسیر غلط حرف‌های همه هستند و اگر کوچکترین راهی وجود داشته باشد که احساساتشان جریحه ‌‌دار شود، آن را پیدا می‌کنند. حتی به دنبال آن می‌گردند. آنها معمولاً افرادی وسواسی و ایده آلیست هستند. بیش از حد نگران می‌شوند. تقریباً درمورد همه چیز و همه کس.

آنها سعی می‌کنند همیشه همه را خشنود نگه دارند و می‌خواهند که تغییر ایجاد کنند اما این فرایند تغییر آنها را می‌ترساند. برای خراب کردن امیال و آرزوهایشان به بقیه آدم‌ها نیاز ندارند، خودشان هم خوب از پس آن برمی‌آیند. آنها همان‌هایی هستند که بیش از حد فکر می‌کنند. بپذیرید که فکر و خیال هایی که دارید بی مورد هستند. همانطور که به غذاخوردن برای زنده ماندن نیاز داریم، به فکر کردن نیز نیاز داریم، لذا گاهی تشخیص اینکه فکرهای شما بی مورد هستند، کمی برایتان دشوار می شود.

معیارهای چندی برای تشخیص وجود دارند که به چند مورد از آنها اشاره خواهیم کرد:
-
آیا بارها و بارها فکرتان درگیر یک موضوع مشابه شده است؟ آیا با فکر کردن در مورد آن موضوع راه به جایی نبرده و راه حلی به ذهنتان نرسیده است؟

-
آیا موضوعی خاص را از زوایای بسیاری مورد تحلیل قرار داده اید؟ آیا فکر کردن زیاد به همان موضوع، نتیجه ای معکوس را برای شما ایجاد کرده و نتوانستید آن مشکل را حل و یا مدیریت کنید؟

-
آیا تمام دوستان نزدیکی که می توانند در مورد موضوعی به شما کمک کنند را در ذهن خود به صف کردید؟ آیا از آنها کمک خواسته اید؟

-
آیا تمام دوستان شما به شما می گویند که فکر و خیالی که دارید بی مورد است؟ آیا دوستانتان شما را به خاطر افکار بی مورد و پوچی که دارید، دست انداخته اند؟

اگر احساس می‌کنید خصوصیاتی که در بالا ذکر کردیم را در خود می‌بینید، نکات زیر به شما کمک می‌کند با این مشکل خود کنار بیایید.
1.
از صبر کردن برای ایده آل هر چیز خودداری کنید. جاه‌ طلب بودن خیلی خوب است اما خواستن ایده آل غیر واقع بینانه و غیرعملی است. باید به دنبال پیشرفت مداوم باشید و برای دست یافتن به تغییرات مثبت تلاش کنید.

2.
فکر و خیال نکنید. روی فکر و خیال تکیه نکنید، برحسب واقعیات عمل کنید.

3.
فعال‌تر باشید. از تئوری بیرون بیایید و وارد عمل شوید. از همین الان! هر روز حداقل یک کار انجام دهید که شما را به هدفتان نزدیک‌تر کند. حتی اگر از آن واهمه دارید. اجازه ندهید ترس توانایی‌هایتان را پایین بیاورد یا بر زندگیتان حکومت کند.

4.
درست‌ترین سوال‌ها را از خودتان بپرسید. سوال‌هایی که شما را از نظر ذهنی در وضعیتی مثبت، عملی، کاربردی و متمرکز بر راه‌ حل قرار دهد. مشکل را درک کنید اما تمرکزتان بر راه‌ حل باشد.

5.
یک مدیر داشته باشید (یک مربی، دوست، یکی از آشنایان و ...) که بازخورد مرتبط، خاص، معقول و غیراحساسی به شما بدهد. خودتان نمی‌توانید درمورد خودتان بیطرف باشید. این فرد باید کسی باشد که حرف‌هایی به شما بزند که باید بشنوید نه حرف‌هایی که دوست دارید بشنوید.

6.
برای اینکه از متوسط به عالی تبدیل شوید، برنامه بریزید و کاملاً به آن پایببند شوید. رفتارهای عالی خود را پیدا کنید و به آنها متعهد بمانید.

7.
دست از توجیه کردن برای کارهایی که نمی‌کنید بردارید. صادقانه تلاش کنید که تلاش صادقانه بسیار موثر است.

8.
دفترچه ثبت موفقیت داشته باشید. نوشتن افکار، تصمیمات، رفتارها و نتایجی که به دست می‌آورید راهی عالی برای حفظ نگرش، ایجاد تمرکز و انگیزه است. همچنین راه خوبی است که بفهمید چه چیزی برای شما موثرتر است.

9.
از افکارتان بیرون بیایید. جایی آرام و زیبا فرای افکارتان پیدا کنید. جایی که آرامش، امنیت، لذت و آزادی وجود داشته باشد. دست یافتن به این نیاز به تلاش و تمرین دارد اما با تمرین می‌توانید تقریباً در هر مکانی و هر زمانی اینکار را انجام دهید. تا زمانی که امتحان نکنیم نمی‌دانیم که دست از فکرکردن برداشتن چقدر سخت است. برای رفتن به فرای ذهنمان باید هرج‌ و‌ مرج ذهنمان را دور بریزیم. ذهن جای خسته ‌کننده‌ ای است و بعضی وقت‌ها لازم است که از آن به تعطیلات برویم.

10.
بعضی از افکاری که در ذهنتان می‌چرخد باید بیرون ریخته شود، بعضی از آنها گیر کرده‌ اند و می‌ترسند بیرون بیایند.
به افکار ذهنتان مثل یک بلوک آپارتمان نگاه کنید. به طبقه دوم این آپارتمان نگاه کنید، همینطور که در راهرو راه می‌روید، از پشت در آپارتمان شماره 22 صدای پیرزن دیوانه می‌آید که، «اینطوری باید آنرا انجام می‌دادی دیوانه...!» کمی اینطرف‌تر، آپارتمان زن پر حرفی است که همیشه در خانه ‌اش را باز می‌گذارد و یکدفعه بیرون می‌پرد و حواستان را پرت می‌کند. انتهای راهرو مردی زندگی می‌کند که همیشه شما را می‌ترساند، «اگر می‌دیدی چقدر احمق به نظر می‌رسیدی دیگر هیچوقت آنکار را انجام نمی‌دادی». این آدم‌ها درواقع آن افکاری هستند که میل و انگیزه شما را با احساس گناه و اضطراب از بین می برند.

شناسایی این افکار خیلی ساده است، ساکنینی که خیلی وقت است اجاره خانه ‌شان را نپرداخته‌ اند و هیچ منفعتی برای شما ندارند و برای بقیه ساکنین خوب آپارتمان هم ایجاد مشکل می‌کنند و باید سریعاً آنها را بیرون بیندازید. همین الان شروع کنید. آزاردهنده‌ ترین ساکنین آپارتمان را شناسایی کنید و حکم تخلیه ‌شان را تحویلشان دهید. اگر همکاری نکردند، گوششان را بگیرید و به زور بیرونشان کنید. این ساکنین خیلی وقت است که آنجا مانده‌اند و می‌دانند که چطور می‌توانند فریبتان دهند. اما شما تسلیم نشوید. یادتان باشد ساکنین عالی دیگری دارید که باید به آنها رسیدگی کنید.

بیرون انداختن این ساکنین جا را برای آوردن ساکنین بهتر باز می‌کند. این آپارتمان را از آنِ خودتان کنید. آن را دوباره به زندگی برگردانید. دکوراسیون آن را عوض کنید، حتی می‌توانید برایش استخر هم درست کنید. این آپارتمان مال شماست و این شما هستید که تصمیم می‌گیرید چطور آن را بازسازی کنید


.

داستان عقاب

عمر عقاب از همه پرندگان نوع خود درازتر است...

عقاب می تواند تا 70 سال زندگی کند.

ولی برای اینکه به این سن برسد باید تصمیم دشواری بگیرد.

زمانی که عقاب به 40 سالگی می رسد:

چنگال های بلند و انعطاف پذیرش دیگر نمی توانند طعمه را گرفته و نگاه دارند.

نوک بلند و تیزش خمیده و کند می شود.

شهبال های کهن سالش بر اثر کلفت شدن پرها به سینه اش می چسبند و پرواز برای عقاب دشوار می گردد.

در این هنگام عقاب تنها دو گزینه در پیش رو دارد، یا باید بمیرد و یا آنکه فرایند دردناکی را که 150 روز به درازا می کشد پذیرا گردد.

برای گذرانیدن این فرایند، عقاب باید به نوک کوهی که در آنجا آشیانه دارد پرواز کند. در آنجا عقاب نوکش را آنقدر به سنگ می کوبد تا نوکش از جای کنده شود.

پس از کنده شدن نوکش، عقاب باید صبر کند تا نوک تازه ای در جای نوک کهنه رشد کند، پس باید چنگال هایش را از جای برکند.

زمانی که به جای چنگال های کنده شده، چنگال های تازه ای درآیند، آن وقت عقاب شروع به کندن همه پرهای قدیمی اش می کند.

سرانجام پس از 5 ماه عقاب پروازی را که تولد دوباره نام دارد، آغاز کرده ...

و 30 سال دیگر زندگی می کند.

چرا این دگرگونی ضروری است؟

بیشتر وقت ها برای بقا، ما باید فرایند دگرگونی را آغاز کنیم.

گاهی اوقات باید از خاطرات قدیمی، عادت های کهنه و سنت های گذشته رها شویم.

تنها زمانی که از سنگینی بارهای گذشته آزاد شویم می توانیم از فرصت های زمان حال بهره مند گردیم.

دستانت در دستان خدا

اگر می خواهی توانگر باشی و تمام ثروت کائنات نصیبت شود، باید همه دلواپسی ها و نگرانی هایت را به یکباره از خودت دور کنی

تمام نگرانی هایت، خانواده ات، دوستانت و ... را به خداوند بسپار

دستانت در دستان خدا

در انتظار روزهای خوب بمان و خداوند متعال را هیچ گاه فراموش نکن...